نمیدونم اصلن بحث سر چی بود که رسید به من .
ینی لازم نیس بحث سر من باشه آخرش ختم میشه ب من .
قبلنا نه تنها جواب نمیدادم بلکه انقدری خودخوری میکردم و گریه میکردم ک .
ولی چون هیشکی گریه هامو نمیدید دفه ی بعدش جملات با غلظت بیشتری تو روم بیان میشدن .
روز اول ثبت نام دانشگاه هم آخریش بود ک تقریبن تمام مهر ماه و به کامم تلخ کرد
ولی دیگه خبری از گریه نبود .
امشبم . خوب بودم .
برگشت گف تو اگه عقل داشتی (.)
:)
قلبم خیلی وقته له شده از این حرفا . دیگه حتا اینجور موقعا حسش نمیکنم .
تلخند هایی ک رو صورتم میان و اشکای حلقه زده تو چشام ک هیچ وقت نمیریزن .
هنوزم اینجور موقع ها "فکرم به سمت حرفهایی میرود که بوی سیری از زندگی میدهد , خستــــــه شــــــــده ام "
...من اونیــــم که سایه هم نداشتــ....
ک ,تو ,سر ,میکردم ,اینجور ,هم ,بحث سر ,حتا اینجور ,اینجور موقعا ,دیگه حتا ,موقعا حسش
درباره این سایت